نفس کوچولوووو
...
درباره وبلاگ


به وبلاگ من خوش آمدید

پيوندها
ساعت اورجینال پلیس
بزرگترین و بروزترین سایت عکس های کشتی کج
Ajoojomajooj
اهنگ های خوشکل وخنده دار
ردیاب ماشین
جلوپنجره اریو
اریو زوتی z300
جلو پنجره ایکس 60

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان توپ توپ و آدرس nafaskoochoolu.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.









ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 44
بازدید دیروز : 32
بازدید هفته : 136
بازدید ماه : 400
بازدید کل : 91035
تعداد مطالب : 166
تعداد نظرات : 93
تعداد آنلاین : 1

نويسندگان
نفس

آخرین مطالب
<-PostTitle->


 
چهار شنبه 19 تير 1392برچسب:, :: 18:7 :: نويسنده : نفس

امروز عصر ساعت 18و6دقیقه بود اومدم اینجا خواستم آپ کنم ولی نمیدونستم چی بریزم

تا ایکه مهدی کوچولو عزیز من زنگ زد خیلی دوسش دارم ظهرم یلدایی زنگ زد اونم خیلی دوس دارم همیشه

یعنی از وقتی که تو ای خونواده اومدم با ای خونواده خیلی راحت بودم همه برادراش خوبن ولی او خدا بیامرز یه چیز دیگه برام بود

خلاصه مهدی زنگ زد بعد که کلی حرف زدیم گفت زن عمو یه فکری کردم گفتم چی گفت فکر کردم شماره همه...

حذف کنم جز شما گفتم چرا گفت همی جوری فقط دوس دارم شماره شما تو گوشیم باشه گفتم باشه هر جور راحتی

خدایا کمکش کن زود خوب بشه یه پسر بچه داره ای همه ذجرمیکشه و هیچ نمیگه

خدایا به مامانش کمک کن که دلش یه کوه غمه و اطرافیانشم.....................

به یلدایی کمک کن به تنهاییش به ای که وقت نشد کادو تولد باباش و بهش بده

 

 
چهار شنبه 19 تير 1392برچسب:, :: 1:44 :: نويسنده : نفس
میدونید چرا آخوند ها تو دوران تحصیلشون هیچی یاد نمیگیرن؟!
به این دلیل :
استاد: به نظر شما چرا حضرت محمد…
طلاب: اللهم صل علی محمد و آل محمد!
استاد: بله آفرین!می خواستم از شما بپرسم که چرا حضرت محمد…
طلاب: اللهم صل علی محمد و آل محمد!
استاد: وعجل فرجهم انشاء الله! به نظر شما چرا حضرت محمد…
طلاب: اللهم صل علی محمد و آل محمد!
استاد: لا اله الا الله! چرا آن حضرت…
طلاب: کدام حضرت؟
استاد: حضرت محمد!
طلاب: اللهم صل علی محمد و آل محمد
 
چهار شنبه 19 تير 1392برچسب:, :: 1:41 :: نويسنده : نفس

آها.آها.عروس چقد قشنگه ايشالا مباركش باد دوماد چه ............ايشالا مباركش بادwww.3jokes.com - عکس، کلیپ، جوک، SMS

خوشبخت بشین ایشا ا...

به پای هم پیر شید

واقعا لباس عروس برازندتته

خوبه حداقل لباس عروس و تو پوشیدی !

 

 
چهار شنبه 19 تير 1392برچسب:, :: 1:40 :: نويسنده : نفس
 پسر،دختر زیبایی رادید،شیفته اش

شد.چندساعتی باهم توخیابون قدم

میزدن که یهو یه بنز گرون قیمت جلوی

پاشون ترمز زد،دختره به پسره گفت

:خوش گذشت ولی نمیتونم همیشه

پیاده راه برم بای نشست توی ماشین

راننده بهش گفت:خانم ببخشید من

راننده این آقا هستم لطفا پیاده شید...!

 
 
سه شنبه 18 تير 1392برچسب:, :: 17:10 :: نويسنده : نفس

مژده ماه

 

خورشید پشت ابر نشانی به ما بده

ای ماه مژده رمضانی به ما بده

 

مثل نسیم صبح از اینجا گذر کن و

باد صبای مشک فشانی به ما بده

 

بی کس تر از همیشه رساندیم خویش را

آواره ایم... جا و مکانی به ما بده

 

از بس که در پی همه غیر از تو بوده ایم

از پا نشسته ایم... توانی به ما بده

 

از سفره ای که وقت سحر پهن می کنی

مانده غذا و خورده ی نانی به ما بده

 

"با روضه حسین نفس تازه می کنیم"

روضه بخوان دوباره و جانی به ما بده

پیشاپیش فرا رسیدن ماه رمضان ماه مهمانی خدارو به همه تبریک میگم

التماااااااااااااااااااااس دعاااااااااااااااااااااااااااااااا

 

 
سه شنبه 18 تير 1392برچسب:, :: 16:41 :: نويسنده : نفس
خونه مادربزرگه 2013: :))))))))
.
.
خونه ی مادر بزرگه الان آپارتمانه
خونه ی مادر بزرگه استخر و لابی داره
... خونه ی مادر بزرگه wifi ی مفتی داره
خونه ی مادر بزرگه دیش و LNB داره
کنار خونه ی اون همیشه پارتی برپاست/
پارتیهای محله پر شور و شوق و غوغاست
مادر بزرگه الان مازراتی سواره/
رنگ موهاشم هر روز جور واجورو باحاله..
خونه ی مادر بزرگه الان اپارتمانه
خونه ی مادر بزرگه استخر و لابی داره
خونه ی مادر بزرگه wifi ی مفتی داره
خونه ی مادر بزرگه دیش و LNB داره
مادر بزرگه الان شلوار جین می پوشه/
کفش کالج و کیفش همیشه روبه روشه
مادر بزرگه هرشب Gem Tv رو میبینه/
خرم سلطان و سنبل لامیارو میبینه
خونه ی مادر بزرگه هنوز خیلی باحاله
خونه ی مادر بزرگه حرفای خاصی داره...
     این نههههههههههههههههههه
 
 
اییییییییییییییییییییییییییییییییینه
صفا هم صفای خونه های قدیم............................
 
 
نظرتون بگین عزیزای نفس
 
نظر ندین سوکس میشینا
 
یک شنبه 16 تير 1392برچسب:, :: 12:42 :: نويسنده : نفس

 

 

.

.

 
یک شنبه 16 تير 1392برچسب:, :: 11:59 :: نويسنده : نفس

 

عادت می کنیم به داشتن چیزی و سپس نداشتنش
به بودن کسی و سپس نبودنش
تنها عادت میکنم اما فراموش....
هرگز

           

            هرگزفراموشت نمیکنم

                  مرضیه جونم

                  بهترین دوستم

                                      دوستت دارم

 

 

 

 

 
شنبه 15 تير 1392برچسب:, :: 13:7 :: نويسنده : نفس

همیشه یادت باشه ، اگه گدا دیدی

هیچوقت تو دلت نگو راست میگه یا دروغ…بدم یا ندم…آدم خوبیه یا بدیه

چشماتو ببند و کمکش کن تا وقتی رفتی گدایی پیش خدا

خدام تو دلش این سوالا رو از خودش نپرسه

چشماشو ببنده و بهت بده

 
پنج شنبه 13 تير 1392برچسب:, :: 19:45 :: نويسنده : نفس

 

 

 

 

امروز یعنی دیروز 1 سال گذشت از عقدمون از شاید بزرگ شدنم 1 سال از یکی شدنمون 1سال با همه
 خاطرات خوب و بدش گذشت.

 

 

  باید دیروز ای چیزا رو مینوشتم ولی خوب نشد . حالا اومدم و میخوام حرف بزنم از پارسال دوباره

 

واسه خودم خاطراتم و میخوام مرور کنم

 

 

  از اون شب که از دانشگاه اومدم خونه ابجی اینا و بهم زنگ زدن و ازم جواب خواستن از اون حرکت زشت که فقط خودم میدونم چقدر ناراحت شدم و ابجی که پیشم بود

 

تا خواستگاری اون خدا بیامرز رسما از من پیش بابا خلاصه یک ماه طول کشید تا حرف زدیم و جواب مثبت دادم البته چون فامیل بود زیاد سختگیری نکردم تا ازمایش خون که استرس داشتم نکنه فامیلا مارو تو ازمایشگاه ببینن.خلاصه بعد از 4ماه نامزدی دیروزساعت18عقد کردیم بعداز عقد......................

 

هی یادش بخیر با اون خدا بیامرز وبچه هاش رفتیم عکس گرفتیم یادش بخیر بعدشم اومدیم خونه و خیلی خوش گذشت ولی واقعا فکرش و نمیکردم ...

 
پنج شنبه 13 تير 1392برچسب:, :: 19:34 :: نويسنده : نفس

 

خوشبختی من در بودن با توست و روز رسیدن به تو تقدیر

خوشبختی من است .

توامدی و عمیق ترین نگاه را از میان چشمان دریایی ات

به وصال قلبم نشاندی

زیباترین گلهای دنیا تقدیم به تو بهترین عشق دنیا

12تیر روز یکی شدنمان را از صمیم قلب تبریک میگویم 

وبه تکرار تپشهای قلبم دوستت دارم

 
سه شنبه 11 تير 1392برچسب:, :: 12:7 :: نويسنده : نفس

دلنوشته بیمارستان سوختگی

28/بهمن/91

23:30

امشب به راحتی میتونم بگم یکی از سخت ترین شبهای عمرم بود هیچ وقت تا ای اندازه احساس تنهایی نکرده بودم هیچ وقت درد غربت و حس نکرده بودم فقط شنیده بودم که خیلی سخته ولی درکش نکردم تا امروز که خودم تو شرایطش قرار گرفتم من خیلی خوب نمیتونم بنویسم ولی هروقت که حرفایی تو دلم که دوس نداشتم کسی بفهمه تو یه دفترچه که دفترچه دلنوشته هام بود مینوشتم ایقد مینوشتم که خودکارم خسته میشد ولی امروزیعنی از ظهر ساعت ملاقات خیلی دلم مبیخواست یکی پیشم  بود باهاش حرف میزدم و باهم گریه میکردم ولی هیچ کس نبود هرکسم که بود از من حالش بدتر بود

خدایا چقد تنهام یه چیزی تو گلوم گیر کرده راه گلو مو بسته دلم میخواد جیغ بکشم ولی نمیتونم وای چقدر سخته ای شبا اصلا انگار دلش نمیخوا صبح بشه خدایا شکرت که بهم توان دادی بتونم به ای زن کمک کنم هیچ وقت فکر نمیکردم من که ایقد ضعیفم حوصله هیچ سختی رو نداشتم یه روز بتونم به یکی کمک کنم خدایا من که خودم میتونم همش خواست خودت بود ولی خدایا ای کاش ئلمون خوش بود ای کاش باباشم برمیگشت ای کاش وای کاش نمیدونم شاید نباید ای حرفارو بزنم شاید کفر باشه فقط میگم ای خدایا شکرت که یادگار شوهرش مهدی زنده موند

امروز ظهر که رفتیم ملاقات کندر (پرستارش)گفت که به دستگاه وصل دستگاهم نهایتا تا2یا3ساعت جواب بده وای که دنیا روسر هممون خراب شد

تا ظهر که خبر دادن خدایا اصلا دلم نمیخوا ادامه بدم حوصله ندارم به او روزا فکر کنم ولی میخوام بنویسم که جلو چشام باشه ادم نباید همش به روزای خوبه زندگیش فکر کنه هی بلن میشم هی میام مینویسم اصلا انگار دستم یاری نمیده وقتی داداششو میدیدم باجناقشو میدیدم خواهر زنشو خواهرزادشو همرو میدیدم میفهمیدم چقدر سختشونه و ناراحتن ولی وقتی زنشو دیدم دنیا روسرم خراب شد فهمیدم که دیگه نایی براش نمونده فهمیدم که زنگی زندگیشو تباه میبینه فهمیدم چقدر تنهاست و چه روزای سختی پشت سرباید بذاره ولی همش فقط به تنهاییش فکر میکردم به بچه های یتیم و کوچیک و پسر مریضش فکر میکردم به غریبیش فکر میکردم هیچ وقت فکر نمیکردما...

خ.ب بگذریم من امشب و فردا و فک کنم پس فردا کامل پیشش بودمفک نمیکردم بتونم نگاه زخماش کنم  فقط خدا کمکم کرد بتونم تحمل کنم فقط خدا خودمم تعجب میکردم چه جوری دارم با مهدی حرف میزنم میخندم داستان میخونم در حالی که از درون داغونم خدایا اتاق مهدی رو تاریک میکردم باهم حرف میزدیم و میخندیدیم و من اشکام و پاک میکردم خیلی سخت بود هیشکی نبود سرمو روشونه هاش بزارم و گریه کنم حالم که بد میشد کسی نبود به دادم برسه غیر یکی از پرستارا که اسمشم نمیدونستم یه چیزی هم میخواست بهم بگه ولی نشد نفهمیدم چی میخواست بگه چقدر دلم میخواس اون شب تو جمع خونواده باشم منم گریه کنم جیغ بکشم خودم و خالی کنم نه اونجا تو اون اتاق پراز دستگاه وحشتناک کسی رو نداشتم باهاش حرف بزنم گوشیمو ساعت یازده ونیم شب برداشتم مهدی یه یک ساعتی خواب رفت نوشتم با خودم خلوت کردم و حرف زدم رفتم تو راه رو که هم به مهدی نزدیک باشم ببینمش همم اگه بیدار شدنبینه گریه میکنم خدایا چقد دلم به حال خودم میسوخت اروم اروم تو دلم گریه میکردم که مزاحم کسی نشم

دلم گرفته بود خیلی گرفته بود.

دلم گرفته:از زندگی از روزگار از چیزی که زمانه اسم آن را تقدیر و سرنوشت نهاده

از جدایی:

جدایی دو عاشق

جدایی پدر از جگر گوشه هایش

از تنهایی:

تنهایی همسر با فرزند مریضش

آه ای خدای من چه امتحان سختی برای بندگان خوبت در نظر گرفته ای.

ای کاش فاصله تنها چند راه پله را برای مادر و فرزندش به یک دنیا تبدیل نکرده بودی فرزندی که به عشق دیدن پدرش راه های درمان طی میکند و مادری که به عشق سلامتی فرزندش غم از دست دادن عزیزش را تحمل میکند و هیچ نمیگوید و دختری که به عشق دیدن عزیزانش روزی فقط چند ساعت راهی دیار غربت شده

و در نهایت و ورد زبان همه شده

ای کاش........................

وای کاش هایی که تمامی ندارد

وبالاخر همه ای کاش ها برمیگردد به طفل معصوم و مادر خسته دل

 

و تنها و همیشه گریه است که پناه همه ادم هاس

ای کاش میتونستم راحت های و های گریه کنم

خدا رحمتش کند روحش شاد

 
سه شنبه 11 تير 1392برچسب:, :: 11:50 :: نويسنده : نفس

دلنوشته 11تیر92

همیشه عاشق روزاییم که میخوای بیای و نفرت دارم از روزایی که میخوای بری

همیشه نمیدونستم اینجا که میام چه مطلبی بریزم

خیلی میگشتم اخر یه چیزی پیدا میکردم و آپ میکردم و میرفتم

ولی از امروز 11تیر92تصمیم گرفتم دلنوشته هام و بنویسم

فردا اولین سالگرد عقدمون

چه توی ای یه سال روزای خوب و بد ی رو پشت سر گذاشتیم

روزای خوبش خیلی خوب بود ولی زود فراموش شد

در عوض روزای بدشم کشنده بود وهیچ وقت فراموش نمیشه جای عزیزترین عزیزای ادم توزندگیش

امروز سعید رفت سر کار تا4هفته همین باعث شد بیام اینجاو بنویسم

دوس ندارم زیاد حرفای دلم و با کسی درمیون بذارم همه میگن وای چه گناه داری من میگم مشکلی نی

پوستم کلفت شده برام عادی شده جلو سعید به رو خودم نمیارم که ناراحتم فقط وفقط خودم میدونم که درونم چه اشوبی برپاس وئ چه سخته روزهای انتظار و جدایی

داشتم میگفتم پارسال همی روزا بور که ما داشتیم بساط مراسم خوشحالی رو برپا میکردیم ولی امروز پس از یک سال............

بزرگ ای خانواده کسی که برا همه عزیز بود و بزرگ شد تو جمع ما نیست و فقط خاطراتش و یادشه که به همه ماها ارامش میده

ای خدایا من 4هفته جدایی برام غیرقابل تحمل ولی حالا اون چجوری باید تحمل کنه غم از دست دادن عزیزشو

هروقت به او روزای خوش اول فکر میکنم اشک تو چشمام بازی میکنه منتظریه بهونست که سرازیر بشه خدایا چقدر سخته یتیمی چقدر سخته زندا باشی و ببینی جونت پاره تنت پرپر شه

 

 
سه شنبه 11 تير 1392برچسب:, :: 11:46 :: نويسنده : نفس
 

در هیاهوی زندگی دریافتم ؛ چه بسیار دویدن ها که فقط پاهایم را از من گرفت در حالی که گویی ایستاده

بودم ، چه بسیار غصه ها که فقط باعث سپیدی موهایم شد در حالی که قصه ای کودکانه بیش نبود ،

دریافتم کسی هست که اگر بخواهد "می شود" و اگر نخواهند "نمی شود" به همین سادگی ... کاش نه

میدویدم و نه غصه می خوردم فقط او را می خواندم و بس ...
 
دو شنبه 10 تير 1392برچسب:, :: 20:16 :: نويسنده : نفس
 
شنبه 8 تير 1392برچسب:, :: 22:27 :: نويسنده : نفس

سلام عزیزای نفس

یه چیزی میگم ناراحت نشینا!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

فقط میخوام بگم محض اطلاع.....................

اطلاع کیا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

 اونایی که نخونده نظر میدن 

عالی بود عزیزم به منم سر بزن

میدونین شماها فرزندای کیا هستین؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

فرزند همونایی که هنور امام راحل حرف نزدهزارو زار گریه میکنیم

والا به خدا راس میگم

حداقل یه نگاهی به مطلب بندازین بعد نظر بدین